قهرمان چهارم: شهید مطهری
*داستان اول: گربه ی گرسنه
* یکی بود، یکی نبود.
*یک روز یک پسر کوچولوی مهربان و شیرین زبان به نام آقا مرتضی، تصمیم گرفت برای بازی به پارک برود.
همین طور که مشغول بازی بود، یک گربه ای را دید که میو میو می کرد. ولی چشمهایش بسته بود.
آقا مرتضی رو به گربه کوچولو گفت: من که زبون گربه ها رو نمیدونم، نمیفهمم چی میخوای.
بعد کمی با خودش فکر و گفت: شاید گرسنه باشه.
بعد سریع به سمت خانه دوید و مقداری 🍗گوشت آورد.
گربه را صدا کرد و گوشت را جلوی گربه گذاشت. گربه کوچولو کمی چشم هایش را بازد کرد و گوشت را دید. خیلی خوشحال شد و سریع جلو آمد و گوشت را خورد. وقتی غذا خوردنش تمام شد به آقا مرتضی نگاه کرد و دمش را تکان داد.
آقا مرتضی خندید و گفت: پس تو گشنت بود. از این به بعد قول میدم هر وقت پارک اومدم، برات گوشت بیارم.
✂️ فعالیت بعد از داستان:
*می توانیم کاردستی گربه ها، غذا و محل زندگیشان را با عکس گربه ها، کاغذ رنگی و... درست کنیم.
* می توانیم با بچه ها به پارک نزدیک خانه برویم و به گربه ها غذا بدهیم.
* می توانیم داستان را به صورت نمایش خلاق، اجرا کنیم.
* می توانیم بعد از هر بار غذا خوردن، اگر نان و یا برنجی اضافه آمد، همراه بچه ها به پرندگان و گربه ها بدهیم.
قهرمان سوم: شهید آیت الله سعیدی
داستان اول: صلوات
شهید سعیدی، خیلی اهل سفر و مسافرت به شهرهای مختلف بودند. همیشه وسایلشان آماده ی سفر بود.
شهید سعیدی برای این سفر را دوست داشتند که هم می توانستند شهر های مختلف را ببینند، هم به مردم زیادی درس بدهند و کمکشان کنند.
یک روز تصمیم گرفتند به یک روستای خیلی دور بروند. آنجا برای اینکه به خانه مردم بروند و به آنها سر بزنند، یک موتور گرفتند. وسط راه، موتور خراب شد.
شهید سعیدی و راننده ی موتور، تو یک جاده ای بودند که هیچ ماشینی رد نمیشد.
راننده خیلی ناراحت شد و گفت: حالا ماباید چیکار کنیم؟ ای بابا.
شهید سعید گفت: حالا اشکال نداره، چیزی نشده که. می تونیم یه مسیری رو پیاده بریم.
راننده کمی موتور را هل داد.
شهید سعیدی خیلی آرام شروع به صلوات فرستادن شدند.
بعد از مدتی به راننده گفتند: حالا دوباره موتور رو روشن کنین.
راننده با نا امیدی موتور را روشن کرد. موتور روشن شد. راننده خیلی خوشحال شدو به شهید سعیدی گفتند: من که کاریش نکردم، چه جوری درست شد؟
شهید سعیدی خندیدند و گفتند:
صلوات مثل یه آچار موتور رو درست کرد.
✂️ فعالیت بعد از داستان:
* میتوانید داستان را به صورت نمایش خلاق اجرا کنید و بچه ها هر کدام مثل موتور سوارها، رانندگی کنند.
*درست کردن کلاژ روستا، با استفاده از عکس روستاهای مختلف.
*گردش خانوادگی به یکی از روستاهای نزدیک
*فرستادن صلوات دسته جمعی و ضبط کردن صدای آن و پخش آن برای بچه ها.
* درست کردن تسبیح با مهره های کوچک، دکمه و یا گل.
دومین قصه ی دوستی ما با امام جون:
ورزشگاه شهید سعیدی(4بهمن ماه1395)
قهرمان انقلاب
قهرمان دوم : شهید رجایی
داستان دوم : کوه نوردی
یک روز شهید رجایی، تصمیم گرفتند با بچه هایشان به کوه بروند.
از بچه ها پرسیدند: برای رفتن به کوه چی لازمه؟
هر کس چیزی گفت.
کمال گفت: ذره بین ببریم تا بتونیم چیزای ریز کوه رو کشف کنیم.
حمیده گفت: میشه کاغذ و مداد ببریم تا کوه رو نقاشی کنیم.
جمیله گفت: یه کیفم میخوایم که وسایلمون رو توش بذاریم.
بعد با هم راهی کوه شدند. وسط راه بچه ها خسته شدند. شهید رجایی، یکی یکی بچه ها را روی پشتشان سوار کرد. وقتی به بالای کوه رسیدند، با گچ اسم بچه ها را، روی سنگ نوشت. بچه ها که از بازی خوششان آمده بود، با هم یک فوت محکم کردند و همه ی اسم ها پاک شد. این بار شهید رجایی، با چاقو اسم بچه ها را روی سنگ نوشت که پاک نشود و رو به بچه گفتند: بچه ها ببینین از این بالای کوه چقد همه چی کوچیکه، چقد کوه بزرگ و محکمه، بیاین ماهم تصمیم بگیریم مثل کوه محکم باشیم.
✂️ فعالیت بعد از داستان:
* همراه بچه ها برنامه ی یک روز کوهنوردی را بچینید و با همکاری هم، وسایل آن را آماده کنید.
* در کوه وسایلی مثل سنگ، برگ، چوب و ... را جمع آوری کنید و همراه هم کاردستی درست کنید.
* با ابزار مختلف مثل گچ، پاستل، چاقو و ... روی خاک و سنگ نقاشی کنید.
* آنچه را که در کوه می بینید نقاشی کنید و یک آلبوم از سفر به کوه، درست کنید.
#فیلم این داستان را می توانید در کانال تلگرامی من یار انقلابم ببینید
قصه دوستی ما با امام جون:
بازدید از خانه ی شهید رجایی و خانه ی مادربزرگی که خاطرات شیرینش تصویر زیبایی از انقلاب را در خاطرات بچه ها ساخت.(سوم بهمن ماه 1395)
اولین قصه ی دوستی ما با امام جون، سفر به خونه ی شهید رجایی بود.
برای همین، قبل از سفر، عمو اعلایی برای بچه ها قصه ی شهید رجایی را تعریف کردند.
حسینیه کودک شهید چمران ایده پویش" من یار انقلابم" را به اطلاع خانواده ی کودکان در حسینیه رساند. خانواده ها از این طرح استقبال کردند. مادرها گروهی تشکیل داده و قرار شد در برنامه های مربوط به دهه فجر مشارکت فعال داشته باشند.
یکی از مادرهای چمرانی در اولین قدم و در رابطه با قهرمان سازی برای کودکان(آلبوم انقلاب) شخصیت شهید رجایی را انتخاب کردند.