پویش مردمی کودک و انقلاب

بایگانی

آخرین مطالب

۱۳ مطلب با موضوع «آلبوم انقلاب» ثبت شده است

به احتمال زیاد متولدین دهه های ۵۰ و ۶۰، خاطراتی با فیلم چاق و لاغر داشته اند.

عروسک‌های چاق و لاغر دو کاراگاه خصوصی هستند. مأموریت اصلی این دو عروسک برهم زدن جشن‌های دهه فجر است اما چاق و لاغر به دلیل بی عرضگی یشان موفق به انجام مأموریت خود نبودند و رئیس بزرگ را کلافه می‌کردند. سرانجام رئیس بزرگ تصمیم می‌گیرد از دست این دو مأمور خنگ خود را خلاص کند.  رئیس، ربات ایکس۶۲۵ را به جای چاق و لاغر سفارش می‌دهد...


از طریق این لینک  شما هم می توانید با دیدن این فیلم،  خاطرات خوب جشن های دهه فجر را برای خود و فرزندانتان زنده کنید.




یار انقلاب
۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان

قهرمان هشتم: شهید مفتح


داستان اول کبوتر


 یکی از دوستان امام، عمو مفتح بود. عمو مفتح نه تا بچه داشت. یک روز عمو مفتح  به بچه ها گفتند: آماده ی سفر شید، می خوایم بریم یه جای خوب. بچه ها یکی یکی شروع به حدس زدن کردند. یکی از بچه ها گفت: بابا جون، مشهد. عمو مفتح گفت: بله، درسته. مشهد. 

کم کم آماده ی رفتن شدند و راه افتادند. در بین راه، عمو مفتح و بچه ها یک پرنده دیدند. پرنده بالش زخمی شده بود. از ماشین پیاده شدند و بال پرنده را با باند پیچیدند. شهید مفتح گفت: خوبه پرنده رو با خودمون ببریم حرم. اونجا کلی دوستاش هستند که تنها نمونه. بچه ها خیلی خوشحال شدند. زود دست به کار شدند و با چوب یک خانه برای کبوتر درست کردند تا او را او را با خود به حرم امام رضا ببرند.


✂️ فعالیت در خانه:


1 گذاشتن غذا برای پرندگان روی درخت.

2 درست کردن لانه ی پرنده با چوب‌ خشک، پنبه و...

3 کشیدن نقاشی برای امام رضا


* فیلم این داستان را می توانید در کانال من یار انقلابم ببینید.

یار انقلاب
۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان



قهرمان اول: شهید چمران


داستان دوم: قلک و مرد فقیر


یک شب تاریک که مصطفی کوچولو داشت به خونشون بر میگشت، هوا خیلی سرد بود و برف شدیدی میبارید.

توی راه یک دفعه چمشش به یک فقیری میفتد که خونه یا اتاق گرمی برای خوابیدن نداشت و یک گوشه خیابون نشسته بود و داشت از سرما میلرزیده.

مصطفی خیلی ناراحت شد و دلش سوخت. همش میخواست برای اون آدم یک کاری بکند، ولی نه پولی داشت بهش بده، نه جایی میشناخت که اونو ببره.

خیلی فکر کرد...

ولی هیچ کاری که ازش بر بیاد که بتونه انجام بده به ذهنش نرسید. خیلی غصه دار شد و ناراحت راه افتاد سمت خونه شون. 

رسید خونه و آروم رفت خوابید توی رخت خوابش. اما هر کاری کرد از فکر اون فقیر بیرون نیومد و

خوابش نبرد.

 فرداش صبح اول وقت رفت مسجد محلشون، دوستاشو جمع کرد و چیزی که دیروز دیده بود رو براشون تعریف کرد و

گفت: ما پولمون نمیرسه که خودمون تنهایی برای اون نیازمند لباس تهیه کنیم، بیاین هرکی هر چه قدر میتونه پول بذاریم رو هم و

پولامونو جمع کنیم و با هم دیگه براش لباس تهیه کنیم. 

بچه ها هم قلک هاشونو شیکوندن و پولاشونو روهم گذاشتن و رفتن یه

کاپشن گرم خریدن و کادوش کردن و همه با هم دادن به اون آقای نیازمند.


✂️ فعالیت در خانه:


۱ درست کردن قلک.


۲ درست کردن یک هدیه برای یک فرد نیازمند.


۳ نقاشی یا کلاژ لباس های گرم و وسایل گرم کننده.


برای دیدن فیلم این داستان میتوانید به کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.


یار انقلاب
۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان:

قهرمان هفتم: شهید اشرفی اصفهانی


داستان اول: نامه ی امام جون


عمو اشرفی اصفهانی، یکی از دوستان نزدیک امام بودند. یک روز که عمو اشرفی درِ حیاط را باز کردند، دیدند که برای ایشان یک نامه از طرف امام آمده است. عمو خیلی خوشحال شدند که نامه از طرف امام است. با خوشحالی آن را باز کردند و شروع به خواندن آن کردند. 

در نامه نوشته بود: سلام آقای اشرفی، در کرمانشاه مردم به کمک شما احتیاج دارند، لطفا همراه خانواده به آنجا بروید. فقط هوای آنجا سرد است، همراه خود لباس گرم ببرید.


آقای اشرفی بعد از خواندن نامه به خانه رفتند و همراه خانواده شان وسایل سفر را آماده کردند و راهی کرمانشاه شدند.

وقتی وارد خانه ی خود در کرمانشاه شدند، آقای اشرفی دیدند که چند  سرباز، بیرون خانه نگهبانی می دهند، بیرون آمدتد و به آنها گفتند: هوا خیلی سرده، بیاین داخل خانه تا گرم شوید.


اما آنها گفتند: رییس ما به ما اجازه نداده که داخل بیایم، باید همینجا نگهبانی دهیم.

عمو اشرفی به خانه آمد و با رییس سربازها تماس گرفت و گفت: یا به این سربازا اجازه بدین بیان خونه ی ما، یا براشون یه اتاق گرم بیرون بسازید. رییس سرباز ها قبول کرد تا برای آنها اتاقی را آماده کنند.

سرباز ها از اینکه مجبور نبودند در سرما نگهبانی بدهند خیلی خوشحال شدند و خیلی از عمو اشرفی تشکر کردند‌.


✂️ پیشنهاد فعالیت برای خانه:


۱ آماده کردن یک نامه برای امام جون با کمک بچه ها.


۲ درست کردن خانه ی سربازها با کارتن، وسایل بازیافتی،چسب، قیچی.


۳ بچه ها نقش پستچی را بگیرند و نامه های مختلف را آماده کنند تا آنها آن نامه ها را به جاهای مختلف برسانند‌.

برای دیدن فیلم این داستان میتوانید به کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.


یار انقلاب
۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چهارمین قصه ی دوستی ما با امام جون

شهید مطهری و شهید بهشتی

 ۹ بهمن ۹۵ 

چهارمین روز دوستی ما با امام جون، سفر به خانه ی دوستان امام جون بود. 

اول به خانه ی شهید بهشتی رفتیم. بچه ها با دقت مجسمه ها و عکس ها را نگاه کردند و کلی سوال پرسیدند.

 

بعد همگی فیلم زندگی شهید بهشتی را دیدند.

 بعد از دیدن عکس ها و فیلم، چمرانی کلی در حیاط خانه شهید بهشتی بازی کردند.

 مقصد بعدی اتوبوس چمرانی ها، خانه ی شهید مطهری بود. 

بچه ها اول کمی سوار ماشین شهید مطهری شدند و بعد عکس ها و مجسمه های داخل خانه را دیدند.

 در آخر هم به اکتشاف در حیاط خانه شهید مطهری پرداختند.

 خدا را شاکریم که توانستیم خاطره ای هر چند کوچک از شهید مطهری و شهید بهشتی در ذهن کودکان برجای بگذاریم.

برای دیدن فیلم کامل و عکس های این اردو می توانید به کانال تلگرامی من یار انقلابم مراجعه کنید.

یار انقلاب
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 قسمتی از وصیت نامه امام خمینی (ره) 

 من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله  و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی می‌باشند.

یار انقلاب
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قسمتی از وصیت نامه ی امام خمینی (ره)

ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان درصحنه‌های فرهنگی و اقتصادی ونظامی حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند.


یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان چهارم: شهید مطهری


*داستان اول: گربه ی گرسنه


* یکی بود، یکی نبود.


 *یک روز یک پسر کوچولوی مهربان و شیرین زبان به نام آقا مرتضی، تصمیم گرفت  برای بازی به پارک برود.

همین طور که مشغول بازی بود، یک گربه ای را دید که  میو میو می کرد. ولی چشمهایش بسته بود.

 آقا مرتضی رو به گربه کوچولو گفت: من که زبون گربه ها رو نمیدونم، نمیفهمم چی میخوای. 

بعد کمی با خودش فکر و گفت: شاید گرسنه باشه.

بعد سریع به سمت خانه دوید و مقداری 🍗گوشت آورد.

گربه را صدا کرد و گوشت را جلوی گربه گذاشت‌. گربه کوچولو کمی چشم هایش را بازد کرد و گوشت را دید.  خیلی خوشحال شد و سریع جلو آمد و گوشت را خورد. وقتی غذا خوردنش تمام شد به آقا مرتضی نگاه کرد و دمش را تکان داد. 

آقا مرتضی خندید و گفت: پس تو گشنت بود. از این به بعد قول میدم هر وقت پارک اومدم، برات گوشت بیارم.



✂️ فعالیت بعد از داستان:


*می توانیم کاردستی گربه ها، غذا و محل زندگیشان را با عکس گربه ها، کاغذ رنگی و... درست کنیم.


* می توانیم با بچه ها به پارک نزدیک خانه برویم و به گربه ها غذا بدهیم.


* می توانیم  داستان را به صورت نمایش خلاق، اجرا کنیم.


* می توانیم بعد از هر بار غذا خوردن، اگر نان و یا برنجی اضافه آمد، همراه بچه ها به پرندگان و گربه ها بدهیم.


*می توانید فیلم این داستان را در کانال من یار انقلابم ببینید.
یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان سوم: شهید آیت الله سعیدی


داستان اول: صلوات



شهید سعیدی، خیلی اهل سفر و مسافرت به شهرهای مختلف بودند. همیشه وسایلشان آماده ی سفر بود.


شهید سعیدی برای این سفر را دوست داشتند که هم می توانستند شهر های مختلف را ببینند، هم به مردم زیادی درس بدهند و کمکشان کنند.


یک روز تصمیم گرفتند به یک روستای خیلی دور بروند. آنجا برای اینکه به خانه مردم بروند و به آنها سر بزنند، یک موتور گرفتند. وسط راه، موتور خراب شد. 

شهید سعیدی و راننده ی موتور، تو یک جاده ای بودند که هیچ ماشینی رد نمیشد.

راننده خیلی ناراحت شد و گفت: حالا ماباید  چیکار کنیم؟ ای بابا.

شهید سعید گفت: حالا اشکال نداره، چیزی نشده که. می تونیم یه مسیری رو پیاده بریم. 

راننده کمی موتور را هل داد.

شهید سعیدی خیلی آرام شروع به صلوات فرستادن شدند‌. 

بعد از مدتی به راننده گفتند: حالا دوباره موتور رو روشن کنین‌. 

راننده با نا امیدی موتور را روشن کرد‌. موتور روشن شد. راننده خیلی خوشحال شدو به شهید سعیدی گفتند: من که کاریش نکردم، چه جوری درست شد؟


شهید سعیدی خندیدند و گفتند: 

صلوات مثل یه آچار موتور رو درست کرد.


✂️ فعالیت بعد از داستان:


* میتوانید داستان را به صورت نمایش خلاق اجرا کنید و بچه ها هر کدام مثل موتور سوارها، رانندگی کنند.


*درست کردن کلاژ روستا، با استفاده از عکس روستاهای مختلف.


*گردش خانوادگی به یکی از روستاهای نزدیک 


*فرستادن صلوات دسته جمعی و ضبط کردن صدای آن و پخش آن برای بچه ها.


* درست کردن تسبیح با مهره های کوچک، دکمه و یا گل.


می توانید فیلم این داستان را در مانال تلگرامی من یار انقلابم ببینید.
یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دومین قصه ی دوستی ما با امام جون:

ورزشگاه شهید سعیدی(4بهمن ماه1395)

اردوی روز دوشنبه ی چمرانی ها، ورزشگاه آیت الله سعیدی بود. بچه ها در زمین چمن ورزشگاه کلی دویدند و فوتبال بازی کردند.
بعد از بازی فوتبال، چمرانی ها مسابقه دو برگزار کردند.
و در زمین وسایل ورزشی، ورزش کردند.
در حسینیه کودک، عمو اعلایی داستان عمو سعیدی، یکی از دوستان امام جون  را برای چمرانی ها تعریف کرد.

* میتوانید فیلم این اردو را در کانال تلگرامی من یار انقلابم ببینید.

یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر