پویش مردمی کودک و انقلاب

بایگانی

آخرین مطالب

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قهرمان سازی» ثبت شده است

 قهرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان


قهرمان اول شهید چمران


داستان چهارم: مهربانی با حیوانات



یک روز مصطفی کوچولو می خواست به نانوایی برود و یک نان بخرد. در گوشه ای از خیابان یک سگ  دید. سگ کنار خیابان نشسته بود و پارس می کرد.

مصطفی کوچولو نگاهی به سگ کرد و با خودش گفت: فکر کنم گشنش باشه.

میخواست برای سگ یک نان بخرد اما فقط پول یک نان را داشت. 

مصطفی کوچولو به نانوایی رفت و به آقای نانوا گفت: آقا من فقط پول یه نون دارم. ولی یه سگه اونجا نشسته که خیلی گشنشه. 

آقای نانوا که مرد خیلی مهربانی بود، گفت: ما امروز آبگوشت داریم. سگ ها هم گوشت خیلی دوست دارن. میتونی این نون های خشک رو بریزی تو آبگوشت تا هم نرم بشه هم مزه ی گوشت بگیره تا سگ هم خوشش بیاد.

مصطفی کوچولو خیلی خوشحال شد. با کمک عمو نانوا نان های خشک را داخل آبگوشت ریخت و برای سگ برد.

سگ خیلی خوشحال شد و سریع غذا را خورد.


✂️ فعالیت در خانه:


1 اجرای داستان به صورت نمایش خلاق، همراه با بازی صدای حیوانات.


2 غذا دادن به حیوانات.


3 پانتومیم برای اینکه بچه ها  حیوانات مختلف را تشخیص دهند.


4 کلاژ حیوانات مختلف، با محل زندگی،‌ نوع غذا و..همراه با مقوا،کاغذ رنگی، برگ درختان، کاموا و پنبه.


برای دیدن فیلم این داستان می توانید به کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.
یار انقلاب
۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان



قهرمان اول: شهید چمران


داستان دوم: قلک و مرد فقیر


یک شب تاریک که مصطفی کوچولو داشت به خونشون بر میگشت، هوا خیلی سرد بود و برف شدیدی میبارید.

توی راه یک دفعه چمشش به یک فقیری میفتد که خونه یا اتاق گرمی برای خوابیدن نداشت و یک گوشه خیابون نشسته بود و داشت از سرما میلرزیده.

مصطفی خیلی ناراحت شد و دلش سوخت. همش میخواست برای اون آدم یک کاری بکند، ولی نه پولی داشت بهش بده، نه جایی میشناخت که اونو ببره.

خیلی فکر کرد...

ولی هیچ کاری که ازش بر بیاد که بتونه انجام بده به ذهنش نرسید. خیلی غصه دار شد و ناراحت راه افتاد سمت خونه شون. 

رسید خونه و آروم رفت خوابید توی رخت خوابش. اما هر کاری کرد از فکر اون فقیر بیرون نیومد و

خوابش نبرد.

 فرداش صبح اول وقت رفت مسجد محلشون، دوستاشو جمع کرد و چیزی که دیروز دیده بود رو براشون تعریف کرد و

گفت: ما پولمون نمیرسه که خودمون تنهایی برای اون نیازمند لباس تهیه کنیم، بیاین هرکی هر چه قدر میتونه پول بذاریم رو هم و

پولامونو جمع کنیم و با هم دیگه براش لباس تهیه کنیم. 

بچه ها هم قلک هاشونو شیکوندن و پولاشونو روهم گذاشتن و رفتن یه

کاپشن گرم خریدن و کادوش کردن و همه با هم دادن به اون آقای نیازمند.


✂️ فعالیت در خانه:


۱ درست کردن قلک.


۲ درست کردن یک هدیه برای یک فرد نیازمند.


۳ نقاشی یا کلاژ لباس های گرم و وسایل گرم کننده.


برای دیدن فیلم این داستان میتوانید به کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.


یار انقلاب
۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان:

قهرمان هفتم: شهید اشرفی اصفهانی


داستان اول: نامه ی امام جون


عمو اشرفی اصفهانی، یکی از دوستان نزدیک امام بودند. یک روز که عمو اشرفی درِ حیاط را باز کردند، دیدند که برای ایشان یک نامه از طرف امام آمده است. عمو خیلی خوشحال شدند که نامه از طرف امام است. با خوشحالی آن را باز کردند و شروع به خواندن آن کردند. 

در نامه نوشته بود: سلام آقای اشرفی، در کرمانشاه مردم به کمک شما احتیاج دارند، لطفا همراه خانواده به آنجا بروید. فقط هوای آنجا سرد است، همراه خود لباس گرم ببرید.


آقای اشرفی بعد از خواندن نامه به خانه رفتند و همراه خانواده شان وسایل سفر را آماده کردند و راهی کرمانشاه شدند.

وقتی وارد خانه ی خود در کرمانشاه شدند، آقای اشرفی دیدند که چند  سرباز، بیرون خانه نگهبانی می دهند، بیرون آمدتد و به آنها گفتند: هوا خیلی سرده، بیاین داخل خانه تا گرم شوید.


اما آنها گفتند: رییس ما به ما اجازه نداده که داخل بیایم، باید همینجا نگهبانی دهیم.

عمو اشرفی به خانه آمد و با رییس سربازها تماس گرفت و گفت: یا به این سربازا اجازه بدین بیان خونه ی ما، یا براشون یه اتاق گرم بیرون بسازید. رییس سرباز ها قبول کرد تا برای آنها اتاقی را آماده کنند.

سرباز ها از اینکه مجبور نبودند در سرما نگهبانی بدهند خیلی خوشحال شدند و خیلی از عمو اشرفی تشکر کردند‌.


✂️ پیشنهاد فعالیت برای خانه:


۱ آماده کردن یک نامه برای امام جون با کمک بچه ها.


۲ درست کردن خانه ی سربازها با کارتن، وسایل بازیافتی،چسب، قیچی.


۳ بچه ها نقش پستچی را بگیرند و نامه های مختلف را آماده کنند تا آنها آن نامه ها را به جاهای مختلف برسانند‌.

برای دیدن فیلم این داستان میتوانید به کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.


یار انقلاب
۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 قهرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان

قهرمان چهارم شهید مطهری


داستان دوم: اسب سواری



آقا مرتضی ۲۴ ساله بود. در روستای آنها هنوز ماشین نیامده بود. مردم با اسب رفت و آمد میکردند. 

یک روز آقا مرتضی تصمیم گرفت سوار اسبش بشود و تا می تواند، تند برود. چون او خیلی اسب سواری را دوست داشت. همین جور که سوار اسبش بود و از کنار یک مزرعه گذشت. یک دفعه یک گاو وحشی، سر راهش قرار گرفت. ولی چون سرعت اسبش زیاد بود، اسب با گاو تصادف کرد و آقا مرتضی روی هوا پرید.


آقا مرتضی وقتی روی هوا بود، با خودش گفت: پرنده بودن هم بد نیستا، اگه آدمها بال داشتن.

بعد افتاد زمین...


کمی دردش گرفت. با خودش گفت: راستی من پیاده رویم دوست دارم. از فردا تند اومدن با پاهامو امتحان می کنم.


✂️ پیشنهاد فعالیت در خانه:


1 می توانیم بازی راه رفتن،مدل حیوانات مختلف را انجام دهیم.


2 اجرای داستان به صورت نمایش خلاق 

3 می توانیم وسیله ای مثل لوله ی بلند را بعنوان اسب استفاده کنیم و مسابقه ی اسب سواری بگذاریم.


4 درست کردن کلاژ یک روستا همراه با برگ و چوب و ‌...


برای دیدن فیلم این داستان می توانید به کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.
یار انقلاب
۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان سازی شخصیت های انقلاب برای کودکان

قهرمان ششم: شهید بهشتی


داستان اول: پنبه زن



من محمد حسین هستم، خانه ی ما در اصفهان است. پدر من روحانی است. پدر من در مسجد نماز می خواند و مردم پشت سر او می ایستند.

پدرم یک دوست دارد، اسمش جمشید است، عمو جمشید قدش بلند است، ریشش مثل پنبه سفید است، شغلش پنبه زنی است. خانه ی او در روستا است. روستای عمو جمشید، آسمانش آبی است و درختانش سبز است.

عمو جمشید پنبه ها را با یک چوب محکم میزند و آنها را در رخت خواب میریزد و سر آن را می دوزد، رخت خوابهایی که او درست میکند، خیلی نرم است و خوابیدن روی آنها خیلی خوب است.

یکبار عمو جمشید به من گفت: دوست داری تو هم پنبه بزنی، من هم چوب را گرفتم و پنبه ها را محکم می زدم، خیلی خوب و لذت بخش بود.

 همزمان با هم این شعر را می خواندیم:

 پنبه زنم من، 

پنبه رو من میزنم، 

پنبه ی خوب و نازم، 

چقد به تو مینازم...


✂️ پیشنهاد فعالیت برای خانه:


می توانیم همراه هم، کاردستی و کلاژ با پنبه، کاغذ رنگی و چسب درست کنیم.


 می توانیم داستان را  به صورت نمایش خلاق و خواندن شعر اجرا کنیم.


3 می توانیم یک لحاف کوچک بدوزیم و آن را  با پنبه پر کنیم.


  برای دیدن فیلم این داستان میتوانید در کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.


یار انقلاب
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چهارمین قصه ی دوستی ما با امام جون

شهید مطهری و شهید بهشتی

 ۹ بهمن ۹۵ 

چهارمین روز دوستی ما با امام جون، سفر به خانه ی دوستان امام جون بود. 

اول به خانه ی شهید بهشتی رفتیم. بچه ها با دقت مجسمه ها و عکس ها را نگاه کردند و کلی سوال پرسیدند.

 

بعد همگی فیلم زندگی شهید بهشتی را دیدند.

 بعد از دیدن عکس ها و فیلم، چمرانی کلی در حیاط خانه شهید بهشتی بازی کردند.

 مقصد بعدی اتوبوس چمرانی ها، خانه ی شهید مطهری بود. 

بچه ها اول کمی سوار ماشین شهید مطهری شدند و بعد عکس ها و مجسمه های داخل خانه را دیدند.

 در آخر هم به اکتشاف در حیاط خانه شهید مطهری پرداختند.

 خدا را شاکریم که توانستیم خاطره ای هر چند کوچک از شهید مطهری و شهید بهشتی در ذهن کودکان برجای بگذاریم.

برای دیدن فیلم کامل و عکس های این اردو می توانید به کانال تلگرامی من یار انقلابم مراجعه کنید.

یار انقلاب
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

داستان قهرمان سازی امام خمینی 

داستان اول : بازی 

 آقا روح الله ده ساله، یک روز مشغول بازی در کوچه بود.آن روز قرار بود  مسابقه ی دو، بین بچه های محل برگزار شود.

بعد از برگزاری مسابقه، آقا روح الله در آن مسابقه نفر اول شد. 

بعد از آن مسابقه پرش بود، آقا روح الله آخرین نفری بود که پشت خط رفت تا بپرد، او تا می توانست عقب رفت تا پرش بلندی داشته باشد. اتفاقا از همه هم بیشتر پرید. ولی وقتی که روی زمین پایین آمد پایش روی سنگی رفت و شکست.

 دوستان آقا روح الله، او را به خانه بردند و آن شب آقای دکتر به خانه شان رفت و به آقا روح الله گفت: باید یه مدت تو خونه بمونی تا پات بهتر بشه. 

آقا روح الله خیلی ناراحت شد، که نمیتواند مدتی با بچه های کوچه بازی کند. 

مادر آقا روح الله که دید او ناراحت شده گفت: از این به بعد ما با هم یه بازی جدید داریم، آشپزی بازی.

از آن روز تا زمانیکه پای آقا روح الله خوب شود، در همه ی پخت و پزها کنار مادرش آشپزی کرد و خیلی خوشحال بود که توانست بازی جدیدی را تجربه کند. 

✂️ پیشنهاد فعالیت برای خانه:


می توانیم با هم یک مسابقه پرش برگزار کنیم.


 می توانیم آشپزی های ساده مثل پخت ماکارونی، سالاد و.‌. را  با کمک بچه ها انجام دهیم.


بازی های فکری مثل پازل، نقطه بازی و ... انجام دهیم.

برای دیدن فیلم داستان امام جون می توانید به کانال من یار انقلابم مراجعه کنید.

یار انقلاب
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سومین قصه ی دوستی ما با امام جون

خانه امام و حسینیه جماران

۶ بهمن ۹۵

 سومین روز دوستی ما با امام جون، سفر به جماران و خانه ی امام جون بود.

 

اول صبح، عمو اعلایی برای همه ی بچه هایی که می خواستند به حسینیه جماران بروند، قصه ی امام جون را تعریف کردند.

بعد چمرانی ها به سمت خانه امام جون حرکت کردند. 

در خانه ی امام جون با دقت به همه چیز نگاه کردند و می گفتند: پس خود امام جون چرا خونه نیست؟

یک عموی مهربان هم در حسینیه جماران، برای بچه ها داستان هایی از امام خمینی را تعریف کردند و بعد بچه ها همراه هم فیلم امام جون را دیدند.

چمرانی ها در حسینیه جماران کلی دویدند و بازی کردند.

 

بعد هم برای دیدن عکس های امام جون به نگارستان رفتند.

 در آخر هم یک عکس یادگاری گرفتند و از عمو، یک مجله به عنوان هدیه از طرف امام جون گرفتند.

برف بازی هم، پایان بخش اردوی امروز چمرانی هابود.

 خدا را شاکریم که توانستیم خاطره ای هر چند کوچک از امام خمینی (ره) در ذهن کودکان به یادگار بگذاریم.

برای دیدن فیلم این اردو می توانید به کانال تلگرامی من یار انقلابم مراجعه کنید.



یار انقلاب
۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مشارکت مادران در پویش کودک و انقلاب

✂️ درست کردن پرده ی قصه داستان قهرمان سازی شهید مطهری.


یار انقلاب
۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قهرمان چهارم: شهید مطهری


*داستان اول: گربه ی گرسنه


* یکی بود، یکی نبود.


 *یک روز یک پسر کوچولوی مهربان و شیرین زبان به نام آقا مرتضی، تصمیم گرفت  برای بازی به پارک برود.

همین طور که مشغول بازی بود، یک گربه ای را دید که  میو میو می کرد. ولی چشمهایش بسته بود.

 آقا مرتضی رو به گربه کوچولو گفت: من که زبون گربه ها رو نمیدونم، نمیفهمم چی میخوای. 

بعد کمی با خودش فکر و گفت: شاید گرسنه باشه.

بعد سریع به سمت خانه دوید و مقداری 🍗گوشت آورد.

گربه را صدا کرد و گوشت را جلوی گربه گذاشت‌. گربه کوچولو کمی چشم هایش را بازد کرد و گوشت را دید.  خیلی خوشحال شد و سریع جلو آمد و گوشت را خورد. وقتی غذا خوردنش تمام شد به آقا مرتضی نگاه کرد و دمش را تکان داد. 

آقا مرتضی خندید و گفت: پس تو گشنت بود. از این به بعد قول میدم هر وقت پارک اومدم، برات گوشت بیارم.



✂️ فعالیت بعد از داستان:


*می توانیم کاردستی گربه ها، غذا و محل زندگیشان را با عکس گربه ها، کاغذ رنگی و... درست کنیم.


* می توانیم با بچه ها به پارک نزدیک خانه برویم و به گربه ها غذا بدهیم.


* می توانیم  داستان را به صورت نمایش خلاق، اجرا کنیم.


* می توانیم بعد از هر بار غذا خوردن، اگر نان و یا برنجی اضافه آمد، همراه بچه ها به پرندگان و گربه ها بدهیم.


*می توانید فیلم این داستان را در کانال من یار انقلابم ببینید.
یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر