ورودامام ۱۲ بهمن ۵۷
خاطرات خانم معصومه معتضدی از ایام انقلاب.
زبان قاصر است از شرح و وصف روز پنجشنبه در استقبال از امام که در تهران چه گذشت.
در سراسر تهران، از آن سو غربی ترین نقطه مهر آباد تا بهشت زهرا، دورترین نقطه جنوبی پایتخت به اقیانوس عظیمی از جمعیت تبدیل شده بود.
ما در شب قبل در مسجدقبا زیر نظر " آقا دکترمفتح " برنامه ریزی کرده بودیم.
اکیپ ما قرار بود در جاده بهشت زهرا مستقر باشیم.
(این را هم بگویم که ما در مسجد قبا کمیته استقبال تشکیل داده بودیم با حمایت وپشتیبانی عده ای، زیر نظر" دکتر مفتح". هر شب آنجا جمع میشدیم برنامه ریزی میکردند وهر روز ، هر کس عملیات محوله را انجام میداد و دوباره با گزارش کار در مسجد جمع میشدیم).
برنامه استقبال ما این بود که در اون روز ها هم سخت و هم خطر ناک بود.
صبح زود روز پنجشنبه پیاده خودمان را به جاده بهشت زهرا رسوندیم. تمام مسیر هم از روز قبل گل گذاشته بودیم. و با وانت هایی که بار گل داشتند همکاری های لازم رو کرده بودیم. کار اکیپ ما مسیراز میدان شوش تا بهشت زهرا تعیین شده بود.
اکیپ ما در جمعیت پراکنده شدند. ما چند نفر مانده بودیم فقط گم شدیم
بین جمعیت،
بیسیم هم قطع شده بود واطرافم هم کسی خبر درست درمونی نداشت. نگران شده بودیم هر کی یه چیزی میگفت. نگران حال وضعیت مسیر امام بودیم
به هر دری میزدیم که خبری بگیریم.
بلاخره معلوم شد که ماشین امام در میان راه از شدت جمعیت متوقف شده و از همو نجا با هلی کوپر رفته بودن وگفتند که ما بریم بهشت زهرا.
ما با یک مینی بوس که حامل چند خبر نگار خارجی بود، هر طور بود خودمان رو به بهشت زهرا رسوندیم. ما فقط چندنفر خانم بودیم که مارا سوار کردن.
آخه وسیله دیگه ای نبود .
آقایون خودشو رفتن که آخرم نرسیده بودن.
ما در یه گوشه پیاده شدیم. چون خبرنگارا میخواستن برن جلوتر برای گرفتن عکس.
خلاصه ما که اون روز امام رو ندیدیم. شب که خونه رسیدیم از تلویزیون امام رو دیدیم.
چه شور وحالی بود این روز آمدن امام...