پویش مردمی کودک و انقلاب

بایگانی

آخرین مطالب

داستان شهید سعیدی

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

قهرمان سوم: شهید آیت الله سعیدی


داستان اول: صلوات



شهید سعیدی، خیلی اهل سفر و مسافرت به شهرهای مختلف بودند. همیشه وسایلشان آماده ی سفر بود.


شهید سعیدی برای این سفر را دوست داشتند که هم می توانستند شهر های مختلف را ببینند، هم به مردم زیادی درس بدهند و کمکشان کنند.


یک روز تصمیم گرفتند به یک روستای خیلی دور بروند. آنجا برای اینکه به خانه مردم بروند و به آنها سر بزنند، یک موتور گرفتند. وسط راه، موتور خراب شد. 

شهید سعیدی و راننده ی موتور، تو یک جاده ای بودند که هیچ ماشینی رد نمیشد.

راننده خیلی ناراحت شد و گفت: حالا ماباید  چیکار کنیم؟ ای بابا.

شهید سعید گفت: حالا اشکال نداره، چیزی نشده که. می تونیم یه مسیری رو پیاده بریم. 

راننده کمی موتور را هل داد.

شهید سعیدی خیلی آرام شروع به صلوات فرستادن شدند‌. 

بعد از مدتی به راننده گفتند: حالا دوباره موتور رو روشن کنین‌. 

راننده با نا امیدی موتور را روشن کرد‌. موتور روشن شد. راننده خیلی خوشحال شدو به شهید سعیدی گفتند: من که کاریش نکردم، چه جوری درست شد؟


شهید سعیدی خندیدند و گفتند: 

صلوات مثل یه آچار موتور رو درست کرد.


✂️ فعالیت بعد از داستان:


* میتوانید داستان را به صورت نمایش خلاق اجرا کنید و بچه ها هر کدام مثل موتور سوارها، رانندگی کنند.


*درست کردن کلاژ روستا، با استفاده از عکس روستاهای مختلف.


*گردش خانوادگی به یکی از روستاهای نزدیک 


*فرستادن صلوات دسته جمعی و ضبط کردن صدای آن و پخش آن برای بچه ها.


* درست کردن تسبیح با مهره های کوچک، دکمه و یا گل.


می توانید فیلم این داستان را در مانال تلگرامی من یار انقلابم ببینید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی