پویش مردمی کودک و انقلاب

بایگانی

آخرین مطالب

۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جشنواره ی انقلاب» ثبت شده است

طرح درس

 موضوع اول: دوربین عکاسی


هدف: آشنایی با دوربین عکاسی به عنوان یکی از ابزار ثبت خاطرات در انقلاب، اشیای انقلاب و مشاهده ی عکسهای زمان انقلاب و بیان خاطره ی آنها برای بچه ها.



✂️ شرح فعالیت در حسینیه کودک:


۱. درست کردن کلاژ با عکسهای انقلابی و تکه های روزنامه. 

ابزار: عکس، روزنامه،کاغذ رنگی،کاموا،چسب.


 ۲.درست کردن دوربین عکاسی برای خودشان.

ابزار: لوله ی خالی دستمال کاغذی، چسب، کاغذ رنگی.


۳. درست کردن قاب برای عکسهای مرتبط با انقلاب.

ابزار:عکسهای قدیمی، روزنامه، کاغذ رنگی، چوب بستنی ،چسب،مقوا.


پیشنهاد برای خانه:

۱. دیدن عکسهای قدیمی آلبوم خانوادگی خودتان، همراه با بچه ها. می توانیم خاطره ی آن عکس ها را برای بچه ها  تعریف کرد.


۲. درست کردن قاب عکس برای بعضی از عکسهای خودتان.


۳. رفتن به عکاسی، مشاهده دوربین و روند چاپ عکس. 


۴. درست کردن کلاژ با اسکن عکسهای قدیمی، خرده های روزنامه و کاغذ رنگی.



یار انقلاب
۱۰ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سومین قصه ی دوستی ما با امام جون

خانه امام و حسینیه جماران

۶ بهمن ۹۵

 سومین روز دوستی ما با امام جون، سفر به جماران و خانه ی امام جون بود.

 

اول صبح، عمو اعلایی برای همه ی بچه هایی که می خواستند به حسینیه جماران بروند، قصه ی امام جون را تعریف کردند.

بعد چمرانی ها به سمت خانه امام جون حرکت کردند. 

در خانه ی امام جون با دقت به همه چیز نگاه کردند و می گفتند: پس خود امام جون چرا خونه نیست؟

یک عموی مهربان هم در حسینیه جماران، برای بچه ها داستان هایی از امام خمینی را تعریف کردند و بعد بچه ها همراه هم فیلم امام جون را دیدند.

چمرانی ها در حسینیه جماران کلی دویدند و بازی کردند.

 

بعد هم برای دیدن عکس های امام جون به نگارستان رفتند.

 در آخر هم یک عکس یادگاری گرفتند و از عمو، یک مجله به عنوان هدیه از طرف امام جون گرفتند.

برف بازی هم، پایان بخش اردوی امروز چمرانی هابود.

 خدا را شاکریم که توانستیم خاطره ای هر چند کوچک از امام خمینی (ره) در ذهن کودکان به یادگار بگذاریم.

برای دیدن فیلم این اردو می توانید به کانال تلگرامی من یار انقلابم مراجعه کنید.



یار انقلاب
۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


🖋 #خاطرات_انقلاب 


🖋 خاطرات کبری بهمن آبادی متولد سال ۱۳۳۹.


🔸 چند روزی بیشتر از ۱۷ شهریور نمیگذشت، که من و خواهرشوهرم با نوزاد یک ماهه ام داشتیم میرفتیم خونه مامانم یه سر بزنیم.

 تو راه همسرم رو دیدم که داره میره برای تظاهرات. چون که روز ۱۷ شهریور با اون لباس خونی اومد به خونه، دلم ریخت و ترسیدم.

نوزاد رو روی زمین جلوی پاش گذاشتم و گفتم، اگه میخوای بری این بچه رو  هم با خودت ببر. اونم گفت باشه نمیرم و منو برد خونه مامانم. چند دقه نشست و تا دید من آروم شدم رفت سوی آرمانش.

من و خواهرشوهرم هم بچه رو پیش مامانم گذاشتیم و خودمون هم رفتیم به تظاهرات.

تو خیابون دماوند فعلی از سمت بیمارستان بوعلی، مردم داشتن میرفتن سمت میدون امام حسین(ع). تانک های ارتش کاملا پیدا بود و سرباز ها منتظر شلیک.

ما هم داخل جمعیت شدیم و شعار دادیم تا دم بیمارستان جرجانی که رسیدیم سربازها شروع به تیراندازی کردن ما هم فرار کردیم تو بیمارستان.

از ته بیمارستان مردم همه برای هم قلاب میگرفتن.

از دیوار بالا رفتیم و پریدیم خونه همسایه ها و از در بیرون رفتیم.

همه کم کم و دو به دو شدن و از خیابون عاشقباه اومدیم بیرون و رفتیم سمت خونه.


یار انقلاب
۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قسمتی از وصیت نامه ی امام خمینی (ره) 

و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده، و ما همه  مفتخریم که در چنین عصری در پیشگاه چنین ملتی می‌باشیم.

یار انقلاب
۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خاطرات محمدعلی بهمن آبادی متولد ۱۳۳۲.


🔸سال ۱۳۵۷ بود. نماز عید فطر تو قیطریه برگزار شده بود و تجمع روز ۱۷ شهریور برنامه ریزی شده بود .

ساعت ۶ صبح بود که دولت اعلام حکومت نظامی کرد ولی من و بقیه مردم بدون توجه به حکومت نظامی به سمت میدون ژاله، همون شهدای امروز راه افتادیم.

 من از سمت میدون امام حسین(ع) رفتم ... از۴ طرف میدون، مردم دسته دسته میومدن و شعار میدادن:


✊مرگ برشاه✊.

برای حفظ قرآن ارتش به ما بپیوند .

و.....

ما رسیدیم جلوی اداره برق تو خیابون ۱۷ شهریور، که ارتش از پشت هر ۴ طرف میدون به سمت مردم شروع به حرکت و تیراندازی کرد. اولش فکر کردیم تیر هوایی میزنن و ما هنوز شعار میدادیم ولی یکم که جلوتر رفتیم دیدم که نه واقعا دارن به مردم بی گناه تیراندازی میکنن. من به سمت مسجد خیر فرار کردم. میدیدم که جلوی چشمم مردم تیر میخورن و میفتن زمین.

 حتی یه تیر به بغل دستی من خورد و خونش تموم لباس منو پر کرد تا حالا همچین صحنه ای رو ندیده بودم.

خیلی روز هولناکی بود. از سمت مسجد خیر رفتم تو خیابون خورشید. دیدم کفشم سرعتم رو کم کرده. کفشامو درآوردم و دویدم تا میدون چه کنم (ابن سینای فعلی).

اونجا خونه یکی از آشناهامون بود. در زدم و رفتم تو خونه ...

خیابونا رو بسته بودن. من تا غروب اونجا بودم و نمیتونستم برم خونه. خیلی نگرانم‌شده بودن تا اینکه با لباسهای خونی غروب به خونه رفتم‌.



یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قسمتی از وصیت نامه ی امام خمینی (ره)

ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان درصحنه‌های فرهنگی و اقتصادی ونظامی حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند.


یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دومین روز جشنواره ی انقلاب حسینیه کودک:

  روز شعار و خیابان 

 ۵ بهمن ماه ۱۳۹۵

امروز صبح، چمرانی ها کلی عکس خیابان و نقاشی هایی که خودشان کشیده بودند را به خیابان بردند و آنها را  را به دیوارها چسباندند.

بعد از آن، یک خیابان غمگین مهمان حسینیه کودک شد. بچه ها برای خیابان، هدایایی درست کردند تا خوشحالش کنند. 
بعد هم برای خودشان پرچم ساختند و سرودهای انقلابی خواندند.
در آخر هم عمو اعلایی به حسینیه کودک آمد و داستان عمو مرتضی مطهری یکی از دوستان امام جون را برای بچه ها تعریف کرد.

می توانید فیلم این فعالیت را در کانال من یار انقلابم ببینید.

یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خاطرات زهره منیری متولد 1363.

 

گل های شادی پژمرده بودن

مردم ز غصه افسرده بودن

ظلم و سیاهی بیداد میکرد

هر کس زبیداد فریاد میکرد

آمد خمینی مانند خورشید

بر قلب مردم تابید و تابید

فریاد کردیم الله اکبر 

پیچیده هر جا گلبانگ رهبر

دلهای ما شد از غصه آزاد

ظلم و سیاهی از ریشه افتاد(2)



این سرودی هست که ایام دهه فجر تو مدرسه میخوندیم. کلی روز، تو مدرسه میموندیم و تمرین میکردیم.

من مسوول گروه سرود بودم. دختری که بلندگو دستش هست خودم هستم.


یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فعالیت و بازی با بچه ها با طعم انقلاب


یار انقلاب
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

جشنواره ی انقلاب حسینیه کودک شروع شد:

 دومین روز: روز عکس و دوربین انقلاب بود(4بهمن ماه1395)

دیروز در حسینیه کودک، یک مهمان ویژه داشتیم. خاله عکاس برای چمرانی ها، یک دوربین کاغذی آورده بود. عکاس های کوچک، دوربین ها را رنگ کردند و با آن عکاسی کردند.

در فعالیت دسته جمعی، بچه ها عکس های مورد علاقه شان را از روزنامه های قدیمی جدا کردند و نمایشگاه عکس راه انداختند.
بعد بچه ها با چسب چوب و رنگ خوراکی برای خودشان رنگ درست کردند، و نقاشی کشیدند.
در آخر هم عمو اعلایی به حسینیه کودک آمد و داستان عمو رجایی را برای چمرانی ها تعریف کرد.
خدا را شاکریم که شاهد هنر دست های توانمند چمرانی های کوچک بودیم.
یار انقلاب
۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر