خاطرات آقای بهمن آبادی
خاطرات محمدعلی بهمن آبادی متولد ۱۳۳۲.
🔸سال ۱۳۵۷ بود. نماز عید فطر تو قیطریه برگزار شده بود و تجمع روز ۱۷ شهریور برنامه ریزی شده بود .
ساعت ۶ صبح بود که دولت اعلام حکومت نظامی کرد ولی من و بقیه مردم بدون توجه به حکومت نظامی به سمت میدون ژاله، همون شهدای امروز راه افتادیم.
من از سمت میدون امام حسین(ع) رفتم ... از۴ طرف میدون، مردم دسته دسته میومدن و شعار میدادن:
✊مرگ برشاه✊.
برای حفظ قرآن ارتش به ما بپیوند .
و.....
ما رسیدیم جلوی اداره برق تو خیابون ۱۷ شهریور، که ارتش از پشت هر ۴ طرف میدون به سمت مردم شروع به حرکت و تیراندازی کرد. اولش فکر کردیم تیر هوایی میزنن و ما هنوز شعار میدادیم ولی یکم که جلوتر رفتیم دیدم که نه واقعا دارن به مردم بی گناه تیراندازی میکنن. من به سمت مسجد خیر فرار کردم. میدیدم که جلوی چشمم مردم تیر میخورن و میفتن زمین.
حتی یه تیر به بغل دستی من خورد و خونش تموم لباس منو پر کرد تا حالا همچین صحنه ای رو ندیده بودم.
خیلی روز هولناکی بود. از سمت مسجد خیر رفتم تو خیابون خورشید. دیدم کفشم سرعتم رو کم کرده. کفشامو درآوردم و دویدم تا میدون چه کنم (ابن سینای فعلی).
اونجا خونه یکی از آشناهامون بود. در زدم و رفتم تو خونه ...
خیابونا رو بسته بودن. من تا غروب اونجا بودم و نمیتونستم برم خونه. خیلی نگرانمشده بودن تا اینکه با لباسهای خونی غروب به خونه رفتم.